درختی بود به نام درخت ارزوها...!!! درختی تنومند و کهنسال با شاخ و برگ های زیاد ....
مردم دهکده به ان، درخت ارزوها می گفتند...!انها اعتقاد داشتند اگر میخی به ان درخت بکوبند به
ارزوهایشان می رسند ... از قدیم این کار مرسوم شده بود ،غافل از اینکه با این کار
ارزوهای خودشان را مانند میخی به درخت می کوبیدند و شاید
دست نیافتنی شان می کردند...!!!
پس از سالیان دراز درخت ارزوها پر شده بود از میخ های ریز و درشت اهالی روستا ...!
دیگر تحمل نداشت ،دیگر خسته شد از اینکه مردم دهکده برای هر خواسته ای یک میخ بر
ان بکوبند...پر شده بود از بی رحمی ارزوهای دیگران ،و این چنین،روزی عمرش پایان یافت و قربانی
ارزوهای دیگران شد....!!
ان درخت هم روزی نهالی بود وجزیی از ارزوهای طبیعت... و حالا طبیعت
هم از سنگدلی انسانها در امان نماند...!!!
شاید درخت ارزوها می توانست نامش را در کتاب رکوردها ثبت کند اما شرمنده از نیت اهالی
ان دهکده..!!!
ای ادم هایی که در این دنیا زندگی می کنید!! برای رسیدن به خواسته هایمان نیازی نیست ،
به دل کسی سنگ بزنیم ،از حقوق هم بگذریم و یا بر درختی میخ بکوبیم..!!!
مطمئن باشیم چیزی که با صبر و تلاش پیش رود، روزی دست یافتنی خواهد شد...با کوبیدن میخ وافکار
منفی و غلط ،انها را دست یافتنی نکنیم......!!
اجازه دهید ارزوهایتان ،رویاهایتان حرکت کنند،و مانند هر قاصدکی به سرزمین ارزوها بروند ،
تا روزی بر اورده شوند....!!!!
تاریخ : جمعه 92/10/13 | 7:58 عصر | نویسنده : | نظرات ()